تولد دختر عمه
سلام نی نی گلم خوبی فدات شم فرشته من زودی بیا دیگه
اومدم خاطره دیروزمو برات بگم دیروز بلخره آخرین امتحانمو دادم کلی راحت شدم انگاری یه بار بزرگ از رو دوشم برداشته شد آخه فدات شم این ترم کار عملی زیاد داشتم برای همین خسته شدم میخوام یکم استراحت کنم و بشینم درس بخونم تا تابستون بتونم کنکور بدم البته بستگی به اومدن تو داره که چجوری بتونم خلاصه بعد دانشگاه عمو م اومد دنبالم چون پام خیلی درد میکرد آخه چندوقت پیش که با خاله جون بابایی رفتیم بازار خوردم زمین نفهمیدم پام در رفت چی شد ولی رفتیم پیش یه آقایی که اگه در رفته بندازه ولی زیاد فرقی نکرد بگذریم حالا تو این وضعیت تولد دخترعمه بودعمه ام کلی زحمت کشیده بود و شام همه رو دعوت کرده بود بعداز ظهرم دوستای دختر عمه بودن و من فیلمبردار جشن شده بودم راستی تم تولدشم پرنسس بود و ماهم برای دخترعمه یه لباس خریدیم ایشالا که 100 سال عمر کنه منم کلی کمک کردم به عمه شب قبلش نتونسته بودم برم کمک درس داشتم ولی دیشب کلی کمک کردم آخه ما کلا با هم خوبیم من دوست ندارم خودمو براشون بگیرم و یه اتفاق دیگه اینکه پسر عموم رفته خواستگاری وبه زودی قرار عقد کنن ایشالا که خوشبخت بشن
از فردا کلی کار دارم باید یه خونه تکونی اساسی بکنمو اگه بشه دوشنبه برم پیش دکتر جونی
ببخشید مامانی انقدر بهم ریخته حرف زدم باهات
راستی این ماه ترشح داشتم کم بود ولی مهم این که داشتم و خیلی خوشحال شدم از این بابت وامیدوارتر شدم
بوووووووس کی میشه بتونم خودتو ببوسم وای کاش زودی بیای