مادرانه

عزیز دلم

1392/11/8 23:25
نویسنده : ز-م
109 بازدید
اشتراک گذاری

سلام مامان فدات بشه دوشنبه رفتم پیش دکتر ولی بهم اجازه نداد گفت دیر اومدی با بابایی رفتیم خیلی ناراحت شدم گریم گرفت چون خسته شده بودم دکترم واسه چهارشنبه وقت داد بهم وقتی رفتم میخواست بره زایمان داشت برای همین تو اون طبقه منو دید اشک تو چشام حلقه میزد هی نی نی میومد و مامانا میرفتن واسه زایمان به بابایی میگفتم کی میشه نوبت ما شه عزیزکم ترو به همون خدا که واسم عزیز قسم میدم بگو بزاره بیای بگو مامانم طاقت نداره دیگه خسته ام فدات شم خسته ام یعنی من لیاقت مادر شدن ندارم وای به من وای به من اگه لیاقت نداشته باشم مامان اگه نیای من نابود میشم اینو مطمینم بگذریم دکتر جونی گفت هیچ قرصی نمیخواد بخوری سنت کم فقط برو ورزش کن لاغر شی منم زودی رفتم ایروبیک ثبت نام کنم و کلاس سفره آرایی ام نوشتم یجوری وقتم پر شه میمونه استخر که فعلا وقت نشده برم چندوقت دیگه میخوام جشن بگیرم واسه خ بابایی و درس خودم قرار خونواده هامونو بگیم خیلی دوست دارم هدیه ای که به بابا میدم تو باشی ولی فکر نکنم دیگه نا امیدمniniweblog.comعشق مامان بیا دارم اذیت میشم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مادرانه می باشد