مادرانه

دهمین ماه انتظاز

1393/1/20 12:09
نویسنده : ز-م
75 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گل من سلامی پر از آه و اندوه سلامی پر از حسرت مادرانه سلامی پراز درد و رنج پر از عذاب عذابی که باهاش روز به روز دارم آب میشم عذابی که هرروز چشمامو بارونی میکنه

سال نوشد و 10 ماه گذشت از عشق مادرانه ام ولی هنوز در حسرت مادر شدنم خیلی از فامیل و دوست تو این مدت مادر شدن ولی من هنوز...

نمیدونم اینا از تقدیر من یا این که تقصیر من!!؟؟

من تحمل ندارم صبرم کم طاقت ندارم تو صف منتظرا وایستم کاش خدا زودتر این هدیه رو به من بده

این عید رفتیم مشهد  با مامان جون ودایی و خاله و شوهر خاله و دختر خاله وای چقدر دلم میخواست  خیلی خوب بود تو رو خیلی ازش خواستم بهش گفتم هروقت دامنم سبز شه من و مرتضی تورو میبریم مشهد واسه دوستام و چندتا از فامیلام که مثل من منتظرن کلی دعا کردم مادرجون و آقا جون (مامان و بابای م)و عمه بزگت و همسرش رفتن کربلا به اونام گفتم واسم دعا کنن ولی  نگفتم چه دعایی ولی یجورایی فکر میکنم اونام میدونن بچه میخوام!!

بگذریم خلاصه عید خوبی بود اولشم رفتیم شمال ولی تو تمام این لحظاتم تو فکرم بودی کاش سال دیگه عیدو باهم باشیم بدتر از همه این که میخوام این ماه برم عکس رنگی مامان جون من دق میکنم اگه بگه مشکلی دارم از تمام خواننده های وبلاگمم میخوام واسم دعا کنن خواهش میکنم شاید به دعاهای شما دامن منم سبز شه

قربون شوهرم بشم که تو تمام لحظه هام دلداریم میده دلم واسش میسوزه نمیتونم پدرش کنم گرچه بابایی برای آرامش من میگه بچه نمیخوام ولی من میدو نم که دلش خیلی میخواد خدایا از سر تقصیراتم بگذر و این لطف بزرگ مادر شدن رو بهم بده...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مادرانه می باشد