مادرانه

یازدهمین ماه انتظار

سلام مامان این ماهم بعد کلی امید بازم نیومدی درست همون روز 28 پری اومد نزاشت یه ذره دلم خوش شه خونه مامان جون بودم که دیدم بله اومد حالا خونه ام پر مهمون منم اعصابم خورد هی جلو خودمو میگرفتم که گریم نگیره تا این که بابایی اومد بهش گفتم و کلی تو بغلش گریه کردم خیلی سخت مامانی خیلی هیچ کس نمیتونه درک کن جز اونی که خودشم این انتظارو کشیده همه ی دوستای گلم تو نی نی سایت مامان شدن اگه بدونی نی نی هاشون چه ناز ماشالا، فقط من و چند نفر دیگه موندیم فکرم خستس دیگه حوصله درس خوندنم ندارم روزامو بی هدف شب میکنم دلم خیلی پر نمیدونم چرا منی که انقدر بچه دوست داشتم حالا در حسرتم خدا داره تاوان اشتباهاتمو با ندادن بهترین چیزی که دوست دارم میگیره خداروشک...
19 خرداد 1393

دلم...

دلم نفس میخواهد از ته جونم دلم عشق میخواهد از ته قلبم دلم قلب میخواهد از ته دلم دلم آرامش میخواهد از سر شوق دلم دستانش را میخواهد از سر ذوق دلم  دردو دل میخواهد.... دلم.....آخ آخ دلم... دیگه جونی برام نمونده در حسرتم در حسرت مادرانه خدایا پس کی این مخلوق زیبایت را در بطن من قرار میدهی... خدایا کمکم کن   ...
31 ارديبهشت 1393

بدون عنوان

سلام مامان جون بلخره رفتم آزمایشامو دادم و  28 ام بابایی مرخصی گرفت با هم رفیم جمهوری واسه عکس رنگی آخه دکتر حون آدرس اونجارو داد مامانی زیاد درد داشت ولی خوب قابل تحمل بود بعدش دیگه دردش رفت فقط گاهی دلم تیر میکشه 29 ام خودم رفتم با آزانس جوابشو گرفتم  آقای آژانسی بیچاره پا نداشت و با دستاش رانندگی میکرد خیلی تعجبم کردم بیچاره آقاهه!! جوابم خدارو شکر خوب بود و لوله باز بود  فقط یه چیزیش نوشته بودعلایم تورم در مخاط کانال سرویکس مشاهده شده این یکم ناراحتم کرد خلاصه از اونجام با مترو رفتم خونه مامان جونیینا و دیرزم صبح با بابایی منو رسون دکتر و خودش رفت سرکار که از شانس بد من  عمومو دیدم اومده بود واسه زن...
31 ارديبهشت 1393

رویای زیبای من

سلام رویای زیبای من الان 3 ماه هست پری نیومده این پری هیچوقت نشد درست بیاد دکتر آمپول پروژسترون داد زدم وقتی رفتم آمپول بزنم انگاری تورو دارم و داشتم از دست میدادم خیلی ناراحت بودم ولی تموم شد و الان  5 روز گذشته و بازم پری نیومده منتظرم تا بیاد برم عکس رنگی و آزمایش بدم ولی نمیاد که! مامان جون خسته  ام خیلی خسته ام دوست دارم بشینم ساعت ها گریه کنم دارم عذاب میکشم با دیدن بچه ها و زنای حامله میمیرمو زنده میشم منم دلم میخواد مادر شم خدایا این چه دردی بود بهم دادی امروز به بابایی میگم احساس میکنم قلبم خالی دیگه حس ندارم وکلی گریه کردم بایایی بغلم کردو دلداریم داد کمی آروم شدم نفسم همه آشناهامون مادر شدن نزار منم حسرت بکشم بی...
13 ارديبهشت 1393

تولد دختر عمه

سلام نی نی گلم خوبی فدات شم فرشته من زودی بیا دیگه اومدم خاطره دیروزمو برات بگم دیروز بلخره آخرین امتحانمو دادم کلی راحت شدم انگاری یه بار بزرگ از رو دوشم برداشته شد آخه فدات شم این ترم کار عملی زیاد داشتم برای همین خسته شدم میخوام یکم استراحت کنم و بشینم درس بخونم تا تابستون بتونم کنکور بدم البته بستگی به اومدن تو داره که چجوری بتونم خلاصه بعد دانشگاه عمو م اومد دنبالم چون پام خیلی درد میکرد آخه چندوقت پیش که با خاله جون بابایی رفتیم بازار خوردم زمین نفهمیدم پام در رفت چی شد ولی رفتیم پیش یه آقایی که اگه در رفته بندازه ولی زیاد فرقی نکرد بگذریم حالا تو این وضعیت تولد دخترعمه  بود عمه ام کلی زحمت کشیده بود و شام همه رو دعوت کرده بود ب...
20 فروردين 1393

بازم انتظار

سلام گلم خسته ام  دیگه صبر ندارم این ماهم الکی گذشت بازم یه بی بی لعنتی الکی مثبت شد امروز رفتم آزمایش دادم با این که میدونستم منفی میشه ولی دیوونه شدم انگار به هیچ کی ام نگفتم حتی همسری بعدم مامان ماشین فرستاد اومدم خونشون تا ساعت 6:30 شد رفتم اتاق قایمکی زنگ زدم به آرمایشگاه گفت یه ربع دیگه زنگ بزن این یه ربع کلی نظرو نیاز کردم تا این که دوباره زنگ زدم و گفت منفیییییی بازم دنیا رو سرم خراب شد خدایا تا کی باید صبر داشته باشم تا کی!!؟؟ 8 ماه انتظاز حالم بد  خدایا کمکم کن دوستای گلم واسم دعا کنید نیاز دارم به دعاهاتون
20 فروردين 1393

دهمین ماه انتظاز

سلام گل من سلامی پر از آه و اندوه سلامی پر از حسرت مادرانه سلامی پراز درد و رنج پر از عذاب عذابی که باهاش روز به روز دارم آب میشم عذابی که هرروز چشمامو بارونی میکنه سال نوشد و 10 ماه گذشت از عشق مادرانه ام ولی هنوز در حسرت مادر شدنم خیلی از فامیل و دوست تو این مدت مادر شدن ولی من هنوز... نمیدونم اینا از تقدیر من یا این که تقصیر من!!؟؟ من تحمل ندارم صبرم کم طاقت ندارم تو صف منتظرا وایستم کاش خدا زودتر این هدیه رو به من بده این عید رفتیم مشهد  با مامان جون ودایی و خاله و شوهر خاله و دختر خاله وای چقدر دلم میخواست  خیلی خوب بود تو رو خیلی ازش خواستم بهش گفتم هروقت دامنم سبز شه من&nb...
20 فروردين 1393

دلنوشته من

یعنی میشه منم یه روزی مادر بشم یعنی میشه..... منم یه روزی برم بی بی بزارم مثبت شه دوتا خط پررنگ بعد یه جیغ بزنم برم بدو بدو به مامان و خواهرم زنگ بزنم مژده بدم بعد شوهری و سورپرایز کنم بعدم یه آزمایش خون با بتای بالا بعد با همسری بریم سونوگرافی صدای قلبشو بشنومو بشه برام زیباترین آهنگ دنیا روز به روز شکمم بزرگتر شه و من هی نوازشش کنم لگداشو حس کنم روز به روز این موجود کوچولو تو وجودم  رشد کنه و از من تغذیه کنه و بشه عشقم ودر آخر بعد 9 ماه بتونم این هدیه آسمونی و ببینم و اولین کسی باشم که بوسش میکنم بعد بهش شیر بدم و تو آغوشم ساعت ها بوسش کنم و قربون صدقش برم دستای خوشگل و کوچولوشو بگیرم تو دستم و تمام وجودم گرم بشه ...
20 فروردين 1393

کودک من

عاقبت در یک شب از شب های دور کودک من پا به دنیا می نهد آن زمان بر من خدای مهربان نام شورانگیز مادر می دهد بینمش روزی که طفلم همچو گل در میان بسترش خوابیده است بوی او چون عطر پاک یاسها در مشام جان من پیچیده است پیکرش را می فشارم در برم گویمش چشمان خود را باز کن همچو عشق پاک من جاوید باش در کنارم زندگی آغاز کن!
18 فروردين 1393

عزیز دلم

سلام مامان فدات بشه دوشنبه رفتم پیش دکتر ولی بهم اجازه نداد گفت دیر اومدی با بابایی رفتیم خیلی ناراحت شدم گریم گرفت چون خسته شده بودم دکترم واسه چهارشنبه وقت داد بهم وقتی رفتم میخواست بره زایمان داشت برای همین تو اون طبقه منو دید اشک تو چشام حلقه میزد هی نی نی میومد و مامانا میرفتن واسه زایمان به بابایی میگفتم کی میشه نوبت ما شه عزیزکم ترو به همون خدا که واسم عزیز قسم میدم بگو بزاره بیای بگو مامانم طاقت نداره دیگه خسته ام فدات شم خسته ام یعنی من لیاقت مادر شدن ندارم وای به من وای به من اگه لیاقت نداشته باشم مامان اگه نیای من نابود میشم اینو مطمینم بگذریم دکتر جونی گفت هیچ قرصی نمیخواد بخوری سنت کم فقط برو ورزش کن لاغر شی منم زودی رفتم ایروبی...
8 بهمن 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مادرانه می باشد